پلیفونی در شعر
نیما یوشیج در ارزش احساسات می گوید: "احساسات هنرمند تابعی اززندگانی اوست درهیچ جای دنیا آثارهنری واحساسات نهفته و تضمین شده عوض نشدهاند مگر در دنباله عوض شدن شکل زندگیهای اجتماعی "و بعد در در ادامه میافزاید "شعر میوه زندگیست."١
این سخنان ما را بدین سمت رهنمون میکند که قبول کنیم شعرهر دورهْ بیانی از زندگی همان دوره است و نمیتوان از تأثیرات شرایط تاریخی و اجتماعی در آثار هنری اجتناب نمود درضمن اگرچه شعر درهنگام زایش مقولهایست فردی و درونی اما حاصل تعاملات فرد با جامعه و بالعکس است؛ به عبارتی شعر و جامعه با هم رابطهی دیالکتیک دارند و هر دو برهم تأثیرگذارند پس با اینکه شعر در یک لحظه اتفاق میافتد اما حاصل اندیشهها و گرایشات درونی و نهادینه شدهایست که شاعر در ارتباط با جامعه خود و در طول زندگی خود کسب میکند و پس از پردازش و عبور از فیلترهای عاطفی و احساسی آن را بهصورت یک اثرهنری ارائه میکند.
تئوری پلیفونیک در شعر مقولهایست که در چند سال اخیر برخی تئوریسینهای مطرح معاصر فراوان به آن پرداختهاند و عموما ً آن را به عنوان یکی از مؤلفههای شعر روز مطرح کردهاند. نگارنده بر این اعتقاد است که هر تئوری و بهخصوص این تئوری فارغ از تمام مزایا و محاسن مستتر در آن برای ظهور و رشد و شکوفایی نیاز به بستری شایسته دارد و باید ریشههای معرفتی آن در جامعه موجود باشد تا بتوان در شعر به مرحلهی عمل رساندش.
اصولا ً هر تحول ادبیای ریشه در تحول اجتماعی دارد، مثلا ً تئوری نیما که نقطهی عزیمت جامعه از سمت سنت به سمت مدرنیسم است حاصل تحولات اجتماعی و سیاسی و انقلاب مشروطه بود. دراین میان، نیما با تأمل و نبوغ شخصی خود تنها ضرورت تغییر را درمییابد و با درک این ضرورت و پشتوانهی فلسفی کانت و دکارت که اساس مدرنیسم را تشکیل میدهند و در شرایطی که جامعه در حال پوستاندازی و التهاب به سر میبرد شعر نیمایی را بهعنوان شعر آوانگارد آن مقطع تاریخی ارائه میکند لذا به یک تعبیر: "بزرگترین اشتباه این است که نیما را نابغه بدانیم چراکه نیما زادهی شرایط اجتماعی و تاریخیست"٢ و یا مثلا ً در ادامهی کار شاملو با درک مناسبتر از مدرنیسم و ضرورت آزادی بیشتر در هنر شعرْ را از بند عروض و قافیهی نیمایی نیز آزاد میکند. این مسأله دقیقا ً حاصل تمایلات شتاب گرفتهی انسان مدرن به آزادی افزونتر در زندگی فردی و اجتماعی در همان مقطع تاریخیست که عنان گسیخته به تخریب تابوهای سنتی میپردازد و مدام در پی تغییر و نو کردن زیست عقلانی خود است؛ از همین روی، شاملو با تأسی به این مسأله، شعری را ارائه میکند فارغ از قید و بندهای دستوپاگیر کلاسیک که به شاعر آزادی بیشتری برای حضور در اثر ادبی را میدهد. نگاهی اجمالی بر آثار و اندیشههای شاملو به ما نشان میدهد که وی به شدت تحتتأثیر فلسفهی ژان پل سارتر، فیلسوف اگزیستانسیالیست فرانسوی قرن بیستم، بوده است؛ فلسفهای که انسان را در مرحلهی اول موجودی آزاد و بعد انتخابگر و سپس آفریننده معرفی میکند
اندیشهی پلیفونیک ریشه در اندیشههای پسامدرن دارد و دارای ویژگیهای خاص خود است، ولی مسأله اینجاست که آیا شرایط جامعهی حال حاضر ما در این مقطع تاریخی بدین حد رسیده تا بتواند ازاین اندیشه استفاده یلازم رادر شعرببرد؟ شاید برای تبیین این مسأله لازم باشد اندکی به عقب برگردیم و ابتدا به ساکن این سئوالات را مطرح کنیم که اصولا ً شعر پلیفونیک چهگونه شعری است؟ و در ثانی، در چه بستری شکل میگیرد؟ در ثالث، این بستر خود حاصل چه شرایط اجتماعی و زیستی انسانیست؟ و بالأخره اینکه در حال حاضر جامعهی ما بر چه بستری قرار دارد؟
پلی فونیک در اصطلاح رایج و ساده به معنای شعر چندآوایی و یا چندزبانه است و مدعای آن این است که "در این گونهی شعری اواهای مختلف که در درون شاعر مستر و مخفی هستند یا اصولا ً سرکوب شدهاند مجال بروز مییابند، در اینجا اثر با اقتدار یک آوا و یا دانای مطلق سر ستیز دارد. گاهی نیز پلیفونیک اینگونه تجلی میکند که متن مخاطبهای مختلفی را میتواند مورد خطاب قرار دهد به عبارتی ما آوای خوانش مخاطبها را میشنویم."٣ پس در اینگونه شعرها همهی عناصر موجود و افراد حاضر در متن حق اظهار نظر دارند و در نتیجه ما در متن با یک دموکراسی ادبی مواجه خواهیم شد که بسیارمیمون ومبارک خواهد بود. "این تئوری در شعر بیشتر معطوف به دیدگاه باختین از تئوریسینهای فرمالیست روس است."٤
حال به این سئوال میپردازیم که این شعر با محاسنی که ذکر آن رفت از چه کسی برمیآید و در چه بستری ظهور میکند؟ سادهترین جواب این است: شاعری که از لحاظ معرفتشناسی تکثر را در خود نهادینه کرده باشد، یعنی اینکه اولا ً پلورالیسم معرفتی را قبول داشته باشد و ثانیا ً اینکه آن را در ضمیر ناخودآگاه خود هضم کرده باشد و توان درک حضور دیگری و تحمل غیر خود را داشتهْ اجازهی ابراز وجود را به دیگران داده باشد، این فرد خود حاصل یک جامعهی پلورالستیک یا تکثرگرا خواهد بود؛ اما جامعهی پلورالستیک چهگونه جامعایست و اصولا مدعای پلورالیسم چیست؟ پلورالیسم نظریهایست که اگرچه ریشههای آن را از دیرباز میتوان در بعضی متون کلاسیک مانند آثار مولوی دید- یک پلورالیسم حداقلی و بر پایهی عرفان نه عقلانی - اما به صورت جدی آن را جان هیک فیلسوف مطرح معاصر - با کتاب بعد پنجم - مطرح نمود و در جامعهی ایرانی عبد الکریم سروش متفکر دینی آن را در مسائل و معرفتی تحلیل و تئوریزه نمود و از آن پلورالیسم دینی را استخراج کرد. این نظریه مدعیست که یافتن حقیقت بسیار مشکل و دور از دسترس است و آن را مانند آینهی شکستهای میداند که که هر کس با تلاش تنها به قطعهای از حقیقیت دست مییابد. در نتیجه، هیچکس بر حقیقت اشرافیت تام ندارد و لذا برای یافتن حقیقت باید به خرد جمعی روی آورد و آن را معیار قرار داد؛ مضاف بر این، هیچهگونه معیار مطلقی وجود ندارد چرا که خود معیارها در بند مسائل دیگری مانند طبقه (مارکس)، عقدههای روانی (فروید )، قدرت (فوکو) و... هستند، و از اینجا نتیجه میگیرد که کمخطاترین راه برای کشف حقیقت تکیه بر خرد جمعی، یعنی دموکراسیست. در این روش (دموکراسی) ناگزیر باید همه را به رسمیت شناخت و نمیتوان برای کسی حقوقی بیش از سایرین در نظر گرفت. از همین روی، باید اجازه سخن گفتن را به همگان اعطا نمود حال باتوجه به اینکه تمامی معرفتهای بشری بهصورت مستقیم یا غیرمستقیم برهمدیگر تأثیرگذارند و از آنجا که فلسفه یک علم مادر است، این نتایج بر مقولات فرهنگی و بر تمامی ژانرهای ادبی و از آن جمله شعر تأثیر گذاشت و از رهآوردهای آن یکی هم اینکه در ادبیات معاصر مسئلهای با عنوان پلیفونیک مطرح گردید، به گونهای که یکی از منتقدان مطرح معاصر مدعیست که حتی در شاهکار هدایت، روانداستان بوف کور، "داستان باید بار دیگر و از زبان زن اثیری روایت گردد چرا که در داستان فعلی اجازهی حرف زدن از زن لکاته رفته شده است."٥
اما سئوال اخرا یا پلورالیسم معرفتی که بستر خلق چنین نگاهیست در جامعهی ما وجود دارد؟ اصولا ً در جامعهای که پیشینهی دیکتاتوری در آن به ٢٥٠٠ سال میرسد و ضمیر ناخودآگاه انسان ایرانی مملو از تحجرات و تابوهای سنتیست که از قرنها پیش بر شانههای او سنگینی میکند، آیا میتوان تکثرگرا بود تا شعر پلیفونیک ارائه نمود؟ متأسفانه باید به این مسأله نیز اذعان داشت که تئوری مورد اشاره حتی در بین روشنفکران جامعهی ایرانی هم مقبولیت کامل پیدا نکرده است و حتی از لحاظ تئوریک هم آگاهی کافی در این رسته وجود ندارد. مضاف بر این، آن دسته از روشنفکران هم که تکثر را بهصورت تئوریک قبول کردهاند و با این نظریه آشنایی دارند در مصداق و عمل به تعارض با آن بر میخیزند (تازه این در صورتیست که ما شاعران جامعه را جزو گروه روشنفکران جامعه قلمداد کنیم، وگرنه مسأله بغرنجتر نیز میشود.) به نظر میرسد مشکلات جامعهی ایرانی بسیار عمیقتر و ریشهایتر از این است که ظرف مدتی کوتاه تکثر را قبول کند، چراکه ید طولای تحجر و جمودِ فکری در درون ما ایرانیان بهگونهای نفوذ کرده که میتوان گفت عموما ً در درون هر یک از ما ایرانیان دیکتاتوری خودکامه در حال فرمانرواییست که تخریب ان کاریست کارستان، زمانبر و تدریجی که البته نیاز به مردی هم مردستان دارد. " به نظر میآید ما همان قبیلههای پراکندهایم که گرز و شمشیرهایمان را زیر کت و شلوار پنهان کردهایم و لمپنهای درونی مان اکابر رفتهاند و تئوریهای جدید یاد گرفتهاند و نه بیشتر."٦ حتی ضعف تاریخی ما ایرانیان در کارهای جمعی که عموم جامعهشناسان مکررا ً به آن پرداختهاند را میتوان حاصل همین عدم تحمل دیگری دانست.
لذا در این بستر و در این زمان خاص ارائهی شعر پلیفونیک از شاعران جامعه ایرانی به اعتقادم دور از ذهن است مگر اینکه شاعران خود را تافتهی جدا بافته تلقی کنند که البته همانگونه که درابتدا هم اشاره شد این مسأله نیز توهمی بیش نیست چراکه فرد برای زیستن به ناچار با جامعهی خود در حال تعامل خواهد بود و هرگونه بیاندیشد از جبر تاریخ و جغرافیا راه گریزی نخواهد داشت.
از همین روی، درعموم شعرهایی که با مدعای پلیفونیک بودن ارائه میشوند ما با چندآوایی در سطح و بهصورت تصنعی روبهرو میشویم، چنان که مثلا ً در کارهای علی باباچاهی "راویها چنان میکانیکی درهم تنیده شدهاند که مخاطب احساس میکند متن شعر قبلا ً دو متن جداگانه بوده که با هم تلفیق شدهاند و به عنوان شعر پلیفونیک ارائه شدهاند."٧ و بدین صورت در این شعرها پلیفونی به زور به متن تحمیل شده است نه اینکه از درون شعر و شاعر بجوشد؛ در نتیجه ما با یک متن فاقد اصلالت روبهرومی شویم که ارزش هنری چندانی نخواهد داشت و راه بهجایی نمیبرد و حتی علیرغم مقدمه شاعر مبنی براینکه هنر حرفهای مخاطب حرفهای میخواهد این شعرها مخاطب حرفهای را نیز پس میزند و اگر هم لذتی برای مخاطب حاصل میشود حاصل آنات شاعرانه و دیگر تکنیکهای ادبیست نه پلیفونی.
بههر جهت، هدف از این نوشتار ردِ محاسن شعر پلیفونیک و محال بودن ذاتی آن نیست، بلکه مسأله این است که برای سرودن اینگونه شعرها به این نکته توجه داشته باشیم که دانستن یک تئوری برای آفرینش یک اثر هنری با فاکتورهای همان تئوری اگرچه شرط لازم است اما شرط کافی نیست و نیاز به شرایط و بستر مناسب خاص خود دارد و در حال حاضر بستر تکثر در جامعهی ما وجود ندارد.
به تعبیر دکتر شفیعی کدکنی: "حتی اگر ٥٠% شعر نبوغ فردی شاعر باشد ٥٠% دیگر ضرورت و نقش تاریخی اثر هنریست که عموما ً شاعران از این امر ساده و در عین حال پیچیده غافلاند... نقش تاریخی شاید بتوان گفت همان اصالت شعر است که در اختیار هنرمند نیست."٨
درنتیجه، اگرچه ممکن است در آینده شعرهای پلیفونیکِ ماندگاری در تاریخ ادبیات ایران ثبت شود؛ اما سرودن اینگونه شعر در این مقطع تاریخی بیشتر به نوزادی میماند که بسیار زودتر از موعد به دنیا آمده باشد و از همین روی باید در سالم بودن آن تردید داشت.
پینوشتها:
١ . ارزش احساسات – نیما یوشیج
٢ . طلا در مس – رضا براهنی –اگرچه برخی دیگر مانند منوچهر آتشی معتقدند نیما اصالتا نابغه است
٣ . گزینه شعر- علی باباچاهی
٤ . نقد ادبی- سیروس شمیسا
٥ . گزارش به نسل بی سن فردا – رضا براهنی
٦ . منازعه در پیرهن- بهزاد خواجات، ص. ١٠٠
٧ . باباچاهی وشعر پلی فونیک –علی اکبر رضوانی
٨ . نقش تاریخی وخلاقیت فردی – مجلهی «کیان» شمارهی ٢٦- محمدرضا شفیعی کدکنی
نویسنده: سعید سروش راد
از :سایت وزنه
نظرات شما عزیزان:
|